آتناآتنا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آتنا و داداش گلش

خاطرات روزهای زمستانی

1394/12/22 0:21
نویسنده : مامان زری
594 بازدید
اشتراک گذاری

 

بلاخره بعد از مدتها تونستم کارا رو جمع و جور کنم  وبشینم  پای سیستم که وبلاگتون رو به روز کنم

روزهای قشنگ زمستونیمون یواش یواش داره به پایان میرسه و یه هفته مونده تا رسیدن سال جدید 

امسال خدا رو شکر سال خوب و پربرکتی رو همراه با شما عزیزام داشتیم

انشاء الله سال جدید هم سال قشنگ و همراه با سلامتی برای همه باشه

حالا بریم سراغ عکسها و مرور خاطرات روزهایی که گذشته

نیمه های آذر ماه بود که اولین دندون آتنای گلم که چند مدتی بود لق میزد افتادش

خیلی ناراحت شده بودی و گریه میکردی که چرا اینجوری شده

بعد از این که جریان افتادن دندونها رو برات توضیح دادم . بهت قول دادم که یه کیک با بیسکویتهای شکل دندون برات درست کنم و یه جشن کوچولو برات تدارک ببینم و فرداش دست بکار شدم و با کمک خودت این کیک شکلاتی رو درست کردم

بعدشم این کیک رو بردیم منزل حاجی بابا و همه خالها هم اومدن و دور هم خیلی به شماها خوش گذشت

تو زمینه ی کیک و شیرینی خیلی علاقه مندید منم اجازه میدم که شماها هم نقش فعالی رو داشته باشید 

niniweblog.comniniweblog.com

 

niniweblog.com

شب یلدا منزل حاجی بابا دعوت داشتیم اما عصرش به پیشنهاد خودتون کمی تنقلات اماده کردیم و یه جشن یلدای کوچیک چهارنفره تو خونه ی خودمون راه انداختیم

این کاغذهای کوچیک با طرح هندوانه رو هم آتنای گلم درست کرده بود

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا کلی به این پسرک شیطونم خندیدیم

موضوع از این قرار بود که: آتنا کلاه و روسری محلیش رو سر کرد و امیرمحمد هم رفت تو اتاق و بعداز چند دقیقه اومد با این کلاهی که تو سرش بود

هرچقدر گفتیم این کلاه رو نزار اما ....خندونک

 

 

همون روز یه جشن کوچیک هم به مناسبت رسیدن شب یلدا تو مدرسه اتون داشتید که منم برای کلاستون بیسکویت با طرح انار درست کردم و دوستات خیلی خوششون اومده بود

 

این نان خامه ای های انار رو هم به مناسبت شب یلدا درست کردم اما از بس که خوشمزه بود به شب یلدا نرسیدخنده

 

 

niniweblog.comniniweblog.com

برای 28 صفرهم یه کیک حلوا با کمک خود شماها برای مدرسه ی آتنا تدارک دیدم

که کار تزیینش  رو هم شما دو تا انجام دادید

 

 

niniweblog.comniniweblog.com

اینم از شیطنتهای این پسرک وروجکمون که با همه چی کار داره و یه گوشتکوب دستش میگیره و هی دنبال اینه که میخ جایی پیدا کنه و هی با گوشت کوب بکوبه

 

 

 

 

 

 

 

بعضی از کاراتون هم خیلی عجیب و غریبه 

اینجا میله های کلبه بازی رو  برداشتی  به این شکل بردی توی لباست  و اصرار به این حرف داشتی  که : من تیر خوردم:تعجب

 

و تو این عکس هم مثل خروس پریده بودی رو ی اپن و می گفتی که  وظیفه ات نگهبانی از این نونهاست

 بیچارمون کرده بودی باید سر هر لقمه ازات کلی اجازه میگرفتیمعصبانی 

 

کافیه که یه آهنگ بزاریم 

سریع میری این دامن رو میپوشی و میایی که برقصی 

کلا این دامن شده مال شما و به آتنا اجازه نمیدی این دامن رو تن کنه

چند باری هم این دامن رو به نحوی سربه نیست کردم اما گریه و زاری راه انداختی و آتنا  آورد دامن رو داد بهتخجالت

فقط نمی دونم چرا میری رو ی میز میرقصی سوال

 

و چهره ات تو آرایشگاه که بغض کرده بودی که گریه کنی اما بابا می گفت فقط چند لحظه ی اولش بغض کردی بعدش آروم نشستی تا خوشگل بشی

 

 

چند مدتی از ماه محرم گذشته بود که برای صبحانه برای پسرک شیرین زبونم نیمرو درست کردم

سر سفره گفتی مامان سس امام حسین رو نیاوردی چرا

من موندم منظورت چیه سوال

بعد رفتی خودت این چندتا ظرف سس گوجه رو آوردی و با عصبانیت گفتی اینا رو میگم   متفکر

بعد پرسیدم حالا چرا میگی به اینها سس امام حسین تعجب

بازم با عصبانیت می گی مگه ندیدی تو دسته ها که  اینها امام حسین رو شهید کردن

 

niniweblog.com     niniweblog.com

 

 

 

 

 

این وروجک ریزه میزه هم پارسای عزیزه که عرض چند ثانبه رفته سراغ کابینت و ظرف آرد رو ریخته 

الهی که خاله قربون اون  نگاه مظلومت بشهبوس

آخه خاله جون توچقدر ساکتیخندونک

 

niniweblog.com

براتون خمیر بازی خونگی درست کردم و شماها هم عاشق خمیر بازی 

حسابی چند ساعتی مشغول بازی بودید 

خوشحالم که دوست داشتید

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

تولد یه سالگی محمدحسین عزیز م با تم بابانوءل چون دقیقا شب کریسمس بود و شام منزل خاله سعیده بودیم و شب خیلی خوبی برای همه بود

محمدحسین عزیزم تولدت مبارک   دوستت داریم خوشگلکم

 

 

niniweblog.com

هوس نون روغنی کرده بودید و برای همین شروع کردیم برای پختش و واقعا کمک کردید

امیرمحمد که با دستهای کوچولوش به قدری ماهرانه خمیر رو ورزش میداد انگار چند سالی رو  تو نانوایی کار کرده متفکر

و آتنا هم وردنه می زد و خمیر رو برش میداد و دوست داشتی که کوچولو برش بزنی و خلاصه که  خیلی خوشمزه شده بودراضی

دستتون درد نکنه

 

 

 

niniweblog.com

 

و چندتایی عکس  از دخترک نازم  که خانمی شده برای خودشniniweblog.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

عاشق عروسی هستید از چند روز قبلش که کارت عروسی به دستمون رسیده بود منتظر بودید که شب عروسی کی میرسه

بلاخره حاضرتون کردم و آماده بودید که بریم عروسی عمه ی رستا 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 تو ماه بهمن هم عزیزجون با عمو هادی اومدن خونمون و فرداش باهم رفتیم کرج دنبال مامان بزرگ بابا و برای دو روز آوردیم منزلمون

از اینکه مهمون بیاد خونمون خیلی ذوق می کنید و از ذوقتون هرچی اسباب بازی دارید میارید وسط حال میریزید که مهمون بازی کنه اصلا هم متوجه ی سن و سال مهمون نیستید که مهمون 80 ساله میخواد چیکار اسباب بازی رو خندونک

 

 

niniweblog.com                niniweblog.com

و دخترک خوشگلم که همیشه تو همه ی عرصه ها آماده ی فعالیته و

برای راه پیمایی 22 بهمن این کاردستی رو درست کردی و آماده ای که بری راه پیمایی

 

و اینجا هم تو انتخاباته که بابا از طرف فرمانداری ماموریت برای سر صندوقها رو داشت

و ما هم رفتیم تو همون منطقه که هم بابا رو ببینید و هم تو انتخابات شرکت کنیم

 

 

niniweblog.com

این نقاشی خوشگل رو هم آتنای گلم کشیده که بابا فرستاد برای برنامه ی نقاشی نقاشی شبکه ی پویا و از تلویزیون پخش شد 

گرچه انتظار داشتی که برنده بشی  .و دوباره شروع کردی نقاشی بکشی که دوباره بابا برات بفرسته

 

از این نقاشیت خیلی خوشم اومد و جالبش این بود که هر کدوم از شخصیت های نقاشیت به سمت های مختلف دارن نماز می خونن حتی این بچه هم قامت بسته و سجاده داره

اینها هم نمونه هایی از کاردستیهاته

کاردستیهای خیلی بهتری هم درست کردی نمی دونم چرا از گوشیم پاک شده حالا اگه عکسشون رو پیدا کردم برات میذارم چون واقعا هر کدومش قشنگ و با خلاقیت اند

آفرین به دختر هنرمندم

 

 

 

niniweblog.com

تو یکی از روزهای بهمن ماه هم قرار بود از شبکه ی اشراق زنجان برای تهیه ی مصاحبه به منزل حاجی بابا تشریف بیارن که شما دوتا وروجک هم متوجه شدید و دوست داشتید که از نزدیک ببینید

که ما هم راهی منزل حاجی بابا شدیم و بعد از پایان مصاحبه و فیلمبرداری شما اعتراض میکردید که خوب چی شد چرا فقط حاجی بابا و دوستاش صحبت کردن پس چرا با ما مصاحبه نکردن تعجب

حالا قرار شد به اکیپ فیلمبرداری اطلاع بدیم که سری بعد حتما با شماها هم مصاحبه کننخندونک

 

 

niniweblog.com  niniweblog.com 

 

روز 11  اسفند هم  با حاجی بابا و مامانیا راهی مشهد مقدس شدیم و چهار روز به شماها که عاشق مسافرتید خیلی خیلی خوش گذشت که روز پنجم که میخواستیم برگردیم حاضر نبودید بر گردیم به خونه و یکسره اعتراض می کردید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

تولد خودم هم تو این ماهه اسفند ه

که برای تولد خودم یه کوچولو کیک وتنقلات و شام غذایی که به دلخواه شماست تهیه کردم

و یه جشن کوچیک دور هم گرفتیم

دختر خوشگلم هم به عنوان کادوی تولدم نقاشی های قشنگی برام کشیده بود و گردنبند نقره ای خودش رو هم که خیلی دوست داشت کادو پیچ کرده بود و هدیه کرد به مامانش

ممنون دختر گل و مهربونم

واقعا دختر فهمیده ای هستی

خیلی خیلی دوستت دارم

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

و بازم یه جشن کوچیک به مناسبت روز مهندس برای بابای مهندستونزیبا

 

 

niniweblog.com    niniweblog.com

 

شروع خانه تکونی به مناسبت نزدیک شدن به ایام نوروز

که بیشتر  تو خونه ی ما شبیه  خونه ترکونیه تا   خونه تکونیغمناک

فکر کنم دقیقا ده دقیقه بعد از مرتب کردن اتاقتون 

که رفتید تو اتاق بعد اتاق رو زحمت کشیدید به این شکل منفجر کردید  شاکی

 

 

یا این مورد که دیوارها رو دستمال کشیده بودم امیرمحمد با کارتهایی که داشت به قول خودش روی دیوار تابلو درست کرده 

لحظه ای که خواستی این شاهکارت رو بهم نشون بدی یه هیجان زیادی داشتی که 

می گفتی : مامان بیا ببین من چی درست کردم

من قهرمانم جشن

من رو دیوار برات تابلو درست کردم 

بعد بلندبلند آواز میخوندی و ذوق زده شده بودی

اینم من بودم که داشتم حرص میخوردم غمگین که دیوارهارو تازه دستمال کشیدم  و حالا این پسرک شیطون با مخلوطی از آب دهن و آب این کارتها رو چسبونده به دیوار  دلخور  اما چون خیلی شاد بودی دلم نیومد بزنم تو ذوقت و با آرامش ازات کنار این شاهکاری که ساخته بودی عکس انداختم 

 

 

و چوب های جا کفشی رو برداشتید و نشستید روش

 

با همه چی کار دارید

 

niniweblog.com               niniweblog.com

 

اینم بساط رنگ آمیزی و تزیین تخم مرغ برای هفت سین 

niniweblog.com                     niniweblog.com

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com     niniweblog.com

 

 

و در آخر هم چون دو روز مونده به رسیدن سال نو ما راهی مسافرت میشیم

برای همین زودتر هفت سین رو چیدم

و اینم چند تایی عکس از شماها در روزهای آخر سال 94

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی خیلی دوستتون دارم امیدوارم که همیشه لبتون خندون و دلتون شاد شاد باشه

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (0)