خاطرات روزهای دی / بهمن و اسفند سال 95
تدارک تولد گروهی با کیک خوشمزه با دسپخت خاله سمیرا و هماهنگی لباس از طرف خاله سعیده و شبی خوش برای کل اعضای خانواده
روز 29 دی ماه کوچولوی خاله سبیده بود به دنیا اومد و اسمش رو فاطمه گذاشتن
اینم عکس شماها و فاطمه کوچولوی عزیز که همه اتون خیلی خیلی دوستش دارید
قدمت مبارک عزیز خاله
هنر نقاشی دختر هنرمندم گه برای نمایشگاه کلاسشون که به مناسبت همدردی با آتشنشانهایی که متاسفانه در حین عملیات زیر آوار ساختمان بلاسکو ماندن و جان خودشون رو از دست دادن . و خاطره ی ناگواری برای همه ی مردم شد
امیرمحمد گلم تو زمانهایی که آبجیش مدرسه است و امیرمحمد هم شروع به ساخت کاردستی می کنه
برف زیبای زمستانی و دوتا کوچولوی عاشق برف بازی
شروع ایام دهه ی فجر و حضور فعال شما دو تا گلم و به اتفاق ریحانه ی عزیز تو برنامه های کانون فکری و برورشی
که خیلی براتون ساعات خوش و همراه با بازی بود
یه کیک با کمک بچه ها به مناسبت روز ولنتاین و بهانه ای برای لحظه های شیرین در کنار هم بودن
روز 7 اسفند و تولد ریحانه ی عزیز
اینم امیرمحمدم که دوست داشت مقنعه ی آبجی رو سر کنه
عزیزمیییییییییییییییییییی
و ساعتهایی که مشغول بازی کردنید . اونم نزدیک عیده که منم مثلا مشغول خانه تکونیم مثلا
الان اینجا میخواستم لحاف و تشکها رو مرتب کنم که شما هم از این فرصت سواستفاده کردید و به قول خودتون کوه های ماکو رو درست کردید
اینجا هم امیرمحمد به اصطلاح خودش داره اختراع می کنه . خدایشش هم طرحش جالب بود .بند کشیده میشد و و میخورد به بیلش و بعد به شمشیر و به همین روند ..... و رو هم رفته چند ساعتی رو مشغول این کارات بودی
بربایی جشن نوروز برای آتنای عزیزم که دیگه روزهای اتمامی سال 95 بود . که شیرینی و دسر رو من درست کرده بودم
و به ههمون خوش گذشت .
این روزای آخر سال 95 رو بیشتر تو کارگاه خاله سمیرا برای کمک می رفتیم اونجا و شماهم اونجا رو دوست دارید چون کلی شیرینها ی خوشمزه و ..... اونجا هستش
الهی که همیشه لباتون خندون و تنتون سلامت باشه