وروجکهای دوست داشتنی مامان
سلام به همه ی دوستهای گلم و دوتا وروجکهای نازم
این عکسها برای آخرهای آذر ماهه که رفته بودیم مغازه بابا ازات انداختم بعضی وقتها برای عکس انداختن حسابی همکاری می کنید اما وقتهایم هست که کلی ازاتون عکس میندازم اما دریغ از یکیش که قابل چاپ کردن باشه
این چتر خوشگلم به سفارش خودت که بابا داشت برای ماموریت تهران میرفت خریدش که خیلی دوستش داری
نازدونه های دوست داشتنی خودمید
امیرمحمد گلمم این چند وقته خیلی شیرین صحبت می کنی
چند روز پیش رفته بودیم خونه ی حاجی بابا و گرم بازی بودی که دستشویی داشتی و منم بهت می گفتم بیا بریم دستشویی بعدش میای بازیتو می کنی و شما هم که مبادا چند ثانیه ای از شلوغ کاریات عقب بمونی با یه لفظ خیلی شیرینی می گفتی : نه مرسی جیش رفت
زمانی که داشتیم که این عکسها رومینداختیم آتنای خوشگلم شروع کردی به حرف زدن که :
مامان من فکر کنم به شما باید تاحالا باید مامان نمی گفتم .
اینو که گفتی چشمهام از تعجب داشت چپ میشد می خواستم علتشو ازات بپرسم که چرا اینجوری فکرکردی که شروع کردی به تکمیل صحبتت گفتی :
مامان من بچه اتم دیگه . اما شما به من که نمی گی بچم بیا منو با اسمم صدا می کنی و میگی آتنا بیا خوب منم باید اسم شما رو صدا کنم باید بگم زهرا
منومیگید یه لحظه دلم به خودم خیلی سوخت که اشتباهی این مدت صدام کردی مامان اما ازاین که این همه ذهنت تجزیه و تحلیلش بالا ست خوشحال شدم
عشقولانه های خواهر و برادری
اینجا هم حوصله اتون سر رفته بود و دوست داشتید که بریم بیرون و چون هواسرد بود و ماشین رو هم بابا برده بود نمی تونستیم بریم جایی برای همینم به این فکر افتادم که با زدن چسب به زمین طرح خیابون درست کنم و شما هم استقبال کردید و شروع کردید به بازی
از قدیمو ل ایام دیده بودیم دخترها بیشتر عروسک بازی می کنن و پسرها هم ماشین بازی
اما توخونه ی ما این موضوع برعکس عمل می کنه
آتنا بیشتر عروسکهاشو تو تختش می خوابونه و میاد ماشین بازی می کنه
و امیرمحمدم طرف دیگه نشسته بود و داشت عروسک بازی می کرد
اینجا خیلی آروم نشستی و داری عروسک بازی می کنی
تازه به عروسکهات شیر یا به قول خودت می میش هم میدی
فقط کافیه چنددقیقه از اتون غافل بشم ببینید خونه چه شکلی میشه
اینجا هم رفته بودیم بیمارستان برای ملاقات سعیده خاله که نی نی خوشگلشونو که تازه به دنیا اومده بود
.
اینم هشتمین نوه ی دوست داشتنی خانواده ی ما,محمد حسین عزیز
قدمت خیلی خیلی مبارک عزیز خاله
این لباسهای خوشگل رو هم عزیز جون (مامان بابا) که چند روزی اومده بودن خونمون و با شما رفتن بازا و این
لباسو خودت انتخاب کرده بودی و چه سلیقه ی خوبی داره این عروسک مامان