روزهای شهریورماه
به اصرار آتنای گلم که یه روز بریم رستوران غذا بخوریم راهی رستوران شدیم و غذای مورد علاقه تون رو براتون سفارش دادیم و بعد از شام هم تو محوطه ی رستوران بازی کردید و خوشحالم که شب خوب با خاطره ای براتون شد
یه روز هم تصمیم گرفتیم که به زنجان برای دیدن جشنواره آش بریم و چون یزداد هم با شما بود بیشتر بهتون خوش گذشت و بیشتر شیطنت کردید و بعد از جشنواره هم رفتتیم بازار و بعدش هم پارک که دیگه روز قشنگ تری براتون بشه و کلی شادی کردید
این کلاه خوشگل رو هم آتنا خانم برای خودش پسندید و کل روز رو هم با این کلاه بود
و شما خوشگلا به اتفاق رستای گل و محمد مهدی عزیز تو خونه ی حاجی بابا که نشستید برنامه کودک نگاه می کنید
یه عصر جمعه هم راهی پارک شدیم و کل دستگاههای بازی رو به اتفاق بابا سوار شدید اینجا هم سوار چرخ و فلک شدید
و اینم شما دوتا ورووجک با چیز کیکی که با همکاری خوتون درست کردم
و چون دوست داشتید شمع فوت کنید و شمع هم نداشتیم ناگزیر چندتا کبریت گذاشت و هر کدوم چندباری فوتش کردید
و چندتایی عکس از پسرک خوش تیپ شیطون
و اینم جمع شما 5تا وروجک و مامانیا
و یه عکس هم از گربه ی گرسنه
که استقبال خوبی از بستنی میوه ای دخترک مهربون ما داشت
و گذروندن یه جمعه ی زیبا در طبیعت تابستان
دوستتون دارم خیلی زیاد