آتناآتنا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آتنا و داداش گلش

شروع زیبای مهر

1394/7/25 14:53
نویسنده : مامان زری
614 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره روز جشن شکوفه ها هم رسید و این نازگل خانم با کمک داداش مهربونش از زیر قرآن رد شد و راهی شروع دوره ی پیش دبستانی شد 

بلا

 

از شب قبل این کلاها رو براتون درست کردم که روز اول مدرسه که جشن هم داشتید بزارید سرتون

 

 

و اینم دوست خوبتون گلبرگ جون که از روزهای نوزادی آتنا باهم همسایه بودیم و این روز برای من و مادر گلبرگ جون هم روز زیبایی بود و ناخودآگاه یاد روزهای نوزادی شماها افتاده بودیم و الان که شما شکوفه های دوست داشتنی وارد مدرسه شدید 

امیدوارم همیشه موفق باشید و باعث افتخار ما

 

 

 

 

من چقدر تو این عکس به امیرمحمد و اون زبونش که با دیدن کیک این شکلی شده خندیدم 

                                خیلی بامزه شدی پسرک خوشگلم

 

و اینم عکس شما سه تا محصل گل,  ریحانه جون و یزداد گل در روز شروع مدرسه

 

 

             همیشه موفق و سر بلند باشید 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

تو یکی از روزهای قشنگ هم مهمون یکی از دوستهای بابا بودیم که رفتیم باغشون

یه باغ خیلی قشنگ و با صفایی داشتند که به شماها هم خیلی خوش گذشت و حسابی بازی کردید چند تا تو باغ مرغ و خروس بود که اون مرغ و خروسها بیچاره شده بودن از دست شما دو تا وروجک . یا بغلشون میگرفتید یا بی هدف دنبالشون میکردید

خلاصه که روز قشنگ و همراه با خاطره براتون شد

 

 

 

 

 

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

یه عصر جمعه هم به پیشنهاد خاله سمیرا که تو یکی از این روستاهای اطراف شهرمون سفارش برای عروسی قبول کرده بود راهی اون روستا شدیم و خیلی خیلی خوش گذشت به همه ما

 

 

 

 

روزاتون همیشه قشنگ باشه .

دوستتون دارم خیلی زیاد

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

چند سالیه که حاجی بابا روز عید قربان گوسفند قربانی می کنه و همه ی ما هم از صبح زود رفتیم خونه ی حاجی بابا

اولش از گوسفند میترسیدید و زیاد نزدیکش نمیشدید اما رفته رفته ترستون کمتر شد و چند نفره سرش ریخته بودید که دیگه خود گوسفند بیچاره راضی شده بود که قصاب زودتر بیاد  خنده

 

اینم چندتایی عکس از این روز با برکت

 

 

niniweblog.comniniweblog.com

 

 

یه مسافرت 5 روزه هم به سمت شمال و چمخاله داشتیم که خیلی خیلی خوش گذشت و هوا هم عالی بود و شماها هم عاشق مسافرت و گردش هستید برای همینم تو مسافرت همکاریتون هم بیشتر میشه و همین باعث میشه بیشتر به همه مون خوش بگذزه

اینجا رفته بودیم موزه روستایی گیلان که چون بار اول بود اینجا میرفتیم برای همه مون تازه گی داشت و جالب بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این تل خوشگل که تو سرت زدی رو هم از همین جا خریدم برات و دوستش داشتی و حیف که غرفه ی لباس محلی بسته بود و نشد لباس بپوشید و عکس محلی بندازید

 

 

 

مسیر بعدیمون لاهیجان بود که برای ماهی های رودخانه نان آورده بودم که شما دوست داشتید به ماهی ها غذا بدید و نهار روهم همونجا خوردیم 

 

 

امیرمحمد خیلی از این مجسمه ها خوشش اومده بود 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

niniweblog.com

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

niniweblog.com

 

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان زهره
11 آبان 94 8:31
سلام زری جونم چه عکس های زیبایی چه جاهای باحالی زری جون کجایید دیگه پست نذاشتید دوست خوبم منتظرم کوچولوهای خوشگلت رو ببوس پست گذاشتی گلم حتما خبر بده دوستتون دارم
آلیز
11 آبان 94 12:57
انواع شیک ترین شال و کلاه دخترانه و پسرانه و .... خانم ها و آقایون خوش سليقه از فروشگاه آلیز ديدن نماييد : http://alizeshop.mihanblog.com خواهشمندیم ما را لینک نمایید با تشکر