اندر احوالات روزهای شهریور 93 وروجکهای نازم
خدای بزرگ رو به خاطر هدیه های که بهم داده شاکرم و سپاسگذارم و نهایت تلاشم به ثمر نشستن گلهای باغ زندگیمه ، خدایا توکل به خودت
حالا بریم سراغ عکسهای قشنگتون
برای جشن سیسمونی رفته بودیم خونه خاله سعیده
انشالله که این فرشته کوچولوی خاله هم به سلامتی بیاد که خیلی دوستش داریم و منتظرشیم
این طوطی قشنگ هم عضو جدید خونه ی ماست که وقتی ما بیرون بودیم خودش خودشو مهمون کرده بود و از در تراس امده بود داخل خونه ( ناگفته نمونه بچه ها هم کلی کیف کردن از آمدن این طوطی) ماهم کلی از اهالی کوچه پرس و جو کردیم که صاحب طوطی رو پیدا کنیم که ... بلاخره ناگزیر طوطی رو نگه داشتیم
اینجا هم رفته بودیم خونه خاله سپیده که با محمدمهدی بازی کنید
اموال بنده خدا رو صاحب شده بودید حالا زورم می گفتید بهش
تو یکی از این روز ها هم رفتیم آبگرم همدان البته فراموش کردم که عکس ازتون بندازم این چندتا عکس هم تو راه برگشت از آبگرم که برای نهار و نماز رفتیم یکی از پارکهای اطراف اونجا انداختم ازتون
کودک درون باباتونم حسابی فعال شده بود کلی هم به شما هم به باباتون خوش گذشت
واقعا بچه های خوبی هستید و تو همه ی مواردا کمک حالمونید دستتون درد نکنه
ماشالله از در و دیوارم بالا میرید
اینجاهم آتنای گلم با سماور و استکونهایی که برای دوره بچگی من هستش و یادگاری از اون روزها نگهش داشتم بازی می کنه واقعا یاد روزهای بچگی بخیر چقدر با این وسایلها خاله بازی کردم
خدا خودت همیشه و همه جا مراقب گلدونه های منم باش