آتناآتنا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آتنا و داداش گلش

بوی بهار

امروز آخرین جمعه از سال 93 هستش و چندساعتی بییشتر به پایان این سال نمونده این سال باهمه ی قشنگیهاش و سختیهاش داره تموم میشه گرچه مادربزرگ خوبمم تو همین سال از دست دادیمش اما تمام خاطرات قشنگ اون تو ذهنمون همیشه ماندگاره  امشب قراره که بابابزرگ و عزیزجون و عمو هادی برسند خونه ی ما و سال نو رو در کنار اونها باشیم همه چی رو با کمک شما کوچولوها انجام دادیم و منتظر رسیدنشون هستیم آتنای گلم این چند مدت خیلی خانم شدی از همه مهمتر اینکه خودت غذاتو تا آخرش  میخوری و دیگه مثل سابق تو مورد غذا خوردن  منو اذیت نمی کنی چون از نوزادی خیلی بچه ی بد غذایی بودی اما خدا رو شکر الان دیگه مثل گذشته درگیر غذا خوردنت نیستم &n...
29 اسفند 1393

روزهای زمستانی نازنینهای گلم

  سلام به نازنینهای گلم : چندوقت که فرصت اینکه بیام وبتون رو به روز کنم رو ندارم  یه وقت فکر نکنید که مامان تنبل شده نه خوشگلای مامان  خدارو شکر از صبح که برپا می زنید بریزو بپاش دارید تا آخر شب و اون مامان که روزانه باید چندین بار خونه رو مرتب کنه یه مدتی هم بود یه ویروس ناجور به پستمون خورده بود و همگی مریض شده بودیم و تو وضعیت ناجوری بودیم  برای همین وقت آزادم کم بود  تو دی ماه هم یه مسافرت چهار روزه داشتم به  شهر پدریتون , ماکو  که اونجا هم خیلی بهتون خوش گذشت و یه روز هم برف بارید و شماهم  که عاشق برف بازی  و کلی خوش گذروندید          ...
3 اسفند 1393

یلداتون مبارک

یک روز مونده بود به شب یلدا رحمت خداوند شامل شهرمون شد و برف قشنگی همه جا رو سفید پوش کرد ماهم به پاس این نعمت خداوند سجده ی شکر گذاشتیم و با خاله سمیه و ریحانه جان راهی پارک محله مون شدیم و خلاصه که به شما بچه ها حسابی خوش گذشت و کلی برف بازی کردید و آدم برفی درست کردید      قبل از این که ما برسیم ریحانه خانم گل یه آدم برفی خوشگل و کوچیک درست کرده بود                امسال ۲۸صفر مصادف شده با شب یلدا برای همین به این فکر افتادم که کمی حلوا درست کنم که هم شما دوست دارید و هم مورد قبول حق باشه و هم خیرات اموات . انشالله که دست به کار شدم برای ته...
4 دی 1393

وروجکهای دوست داشتنی مامان

   سلام به همه ی دوستهای گلم و دوتا وروجکهای نازم این عکسها برای آخرهای آذر ماهه که رفته بودیم مغازه بابا ازات انداختم بعضی وقتها برای عکس انداختن حسابی همکاری می کنید اما وقتهایم هست که کلی ازاتون عکس میندازم اما دریغ از یکیش که قابل چاپ کردن باشه  این چتر خوشگلم به سفارش خودت که بابا داشت برای ماموریت تهران میرفت خریدش که خیلی دوستش داری                                                              نازدونه های دوست داشتنی خودمید       &nb...
1 دی 1393

جمعه ی شاد شاد پاییزی

آخرین جمعه از آبان ماه رو تصمیم گرفتیم راهی طبیعت بشیم و از زیبایی رنگهای این فصل لذت ببریم و چقدر هم هوا با ما یار بود و روز زیبایی رو برای شماخوشگلا رقم زد به شما ها حسابی خوش گذشت                                              کلی برگ جمع می کردی بعد می پاشیدی روی سرت یا برگهارو توی کلاهت جامیدادی و میزاشتی روی سرت و کلی جیغ و داد و هورا که صدات پیچیده بود تو کل باغ                                           ...
4 آذر 1393

هدیه های زیبای الهی

 خدایا به داده هایت شکر به نداده هایت شکر  به گرفته هایت شکر چون داده هایت نعمت نداده هایت حکمت          و گرفته هایت امتحان است                                                                                                                                  &n...
1 آذر 1393

محرم 93

امسال چون هوا سرد بود صبح روز تاسوعا رو موندیم خونه و برنامه ها رو از تلویزیون دنبال کردیم ولی شبش رفتیم مسجد و شماها مراسم عزاداری رو از نزدیک دیدید و شما آتنای عزیزم امسال بیشتر و بهتر مفهوم محرم و عزاداری های این  ایام رو متوجه میشی ولی ذهنت پر از سوالات عجیب و غریب و جالبه که یکسره می پرسی  مثلا میپرسی:  چون سر امام حسین رو بریدن برای همین خورشید اومده و سر امام حسین شده؟ یا که چرا فقط گاو و گوسفند قربونی می کنند فیل و شتر هم بیارن برای قربونی دیگه؟ یا چرا همه جا رو سیاه کشیدن اما اشتباهی آب میدونها رو قرمز کردن باید آب میدونها رو هم سیاه می کردن یا دیدی که به جای پرچم ایران پرچم قرمز رنگ زدن میپرسی اگه پ...
1 آذر 1393

تولد 5 سالگی آتنای گلم در پناه امام مضلوم

پنجمین جشن تولد دخترک نازنینم ده روز زودتر یعنی روز 1 آبان بین دوستان گلش تو مهد برگزارشد چون روز تولدت امسال مصادف شده بود با هفتمین روز محرم برای همین به احترام امام حسین  علیه السلام  جشن را  زودتر  برپا کردیم که خدارو شکر روز خوبی بود  و به شما  و دوستانت هم خوش گذشت  خاله سمیرای مهربونتم برای تولدت کاپ کیک درست کرد که دستش درد نکنه شما بچه ها هم استقبال خوبی از این کاپ کیک ها کردید  نوش جونتون                                                 ...
20 آبان 1393

شروع زیبای پاییزی

سلام به نازدونه های گلم  مهرماه قشنگمونم از راه رسید و منم تصمیم گرفتم که آتنای نازم رو راهی مهدکودک کنم البته خودتم خیلی اصرار داشتی که به مهد بری  از طرفی هم هردوتون خیلی شلوغ کار و غیرقابل کنترل شدید و از همه بدتر سرهر چیزی باهم کلنجار میرید و دعواتون می گیره منم سعی می کنم تو دعواها و بازیهای شما ها مداخله نکنم اما وقتهایی پیش میاد که به ضرب و شتم پیش میرید و منم باید مداخله کنم و بعد از چند لحظه ی کوتاه دوباره باهم صمیمی میشید و میرید بازی می کنید و اما ناگفته هم نمونه که این دادشتم خیلی زبل شده و بیشتر آتیشها زیز سره اونه و اما چندتای عکس از آتنا ی گلم روز اول ورودت به مهد خودمم تا ساعت پایان مهد موندم کنارت و امی...
16 مهر 1393