بوی بهار
امروز آخرین جمعه از سال 93 هستش و چندساعتی بییشتر به پایان این سال نمونده این سال باهمه ی قشنگیهاش و سختیهاش داره تموم میشه گرچه مادربزرگ خوبمم تو همین سال از دست دادیمش اما تمام خاطرات قشنگ اون تو ذهنمون همیشه ماندگاره
امشب قراره که بابابزرگ و عزیزجون و عمو هادی برسند خونه ی ما و سال نو رو در کنار اونها باشیم همه چی رو با کمک شما کوچولوها انجام دادیم و منتظر رسیدنشون هستیم
آتنای گلم این چند مدت خیلی خانم شدی از همه مهمتر اینکه خودت غذاتو تا آخرش میخوری و دیگه مثل سابق تو مورد غذا خوردن منو اذیت نمی کنی چون از نوزادی خیلی بچه ی بد غذایی بودی اما خدا رو شکر الان دیگه مثل گذشته درگیر غذا خوردنت نیستم
حتی شیر پاستوریزه هم میخوری چون یکسالی بود که به شیر لب نمیزدی , خوب دیگه دختر قشنگم بزرگ شده و خانمتر شده
تازه گیها کارات و حرفهات جالب شده
مثلا چند روز پیش صبح که از خواب بلند شدی گفتی من دوست دارم تخم بذارم و چند تا لباس برداشتی و گذاشتی زیرت منم هاج و واج بهت نگاه کردم و از اونجایی که داشتم خونه تکونی میکردم و کلی کار داشتم فقط نگات کردم و رفتم ادامه ی کارام رو انجام بدم وخلاصه شما بعد از نیم ساعتی از اتاقت اومدی بیرون و لباسها هم دستت بود بعد به من و دادشت در حالی که لباسها رو نشون میدادی گفتی : کی جوجه میخواد ؟؟؟
یا یه نمونه دیگه از حرفهات :
برای نهار آبگوشت گذاشته بودم و گفتم بچه ها بیاید آبگوشت ، بهترین غذای ایرانی
بعد غذاتون رو گذاشتم جلوتون که بخورید و از اونجایی که شما زیاد علاقه ای به آبگوشت نداری شروع کردی به صحبت که : بیچاره ایرانیها که غذاشون آبگوشته , خوب شد که ما ایرانی نشدیم . حداقل کبابم میخوریم یا پیتزا هم می خوریم قورمه سبزی هم می خوریم و همینطور داشتی حرف میزدی
منم فقط داشتم به حرفات گوش میدادم بعد بهت گفتم پس ما ایرانی نیستیم کجاییم
گفتی ما ابهریم دیگه ابهری ( منظورت شهریه که توش زندگی می کنیم)
خلاصه که چند مدتیه از این حرفها ی عجیب و غریب زیاد می گی
و اما عکسهای این ماه شما کوچولوهای قشنگم :
اینجا 8 اسفندماهه که روز تولد مامانه و صبحش تصمیم گرفتم یه کیک شکلاتی درست کنم که تزیینش هم هنر دست آتنای نازنینم
و این دسر زعفرانی خوشمزه هم دست پخت سمیراخاله است که به مناسبت تولد من درست کرده بود
دستش درد نکنه طعمش عالی بود
تو یکی از این روزهای اسفند ماه هم امیرمحمد خان تصمیم گرفت حتما به مامان تو کارای خونه کمک کنه که ناگفته نمونه که چقدر هم کار درست کردی برام همه ی حبوبات رو ریختی تو کف آشپزخونه
اینم از ظرف شستنت که اون قسمت سیل راه افتاد و این مدل لباس هم جزو تیپ جدید آتنا خانمه که مثلا این شکلی ملکه میشه
و اینم امیرمحمد که به تقلید از آبجیش این شکلی میشه
امسال برای عید نوروز تصمیم گرفتم خودم شیرینی درست کنم که شماها هم کلی از این موقعیت استفاده کردید و چقدر هم ذوق داشتید . این چند تاعکس رو تو خونه ی خاله سمیرا ازتون انداختم چون پای عمو ابراهیم آسیب دیده بود و خاله تنهاییبه کاراش نمیرسید برای همین ما مثلا رفته بودیم بهش کمک کنیم
عروسکهای دوست داشتنی مامان . خیلی نازنینید
و اما تو این عکس که گذاشتم, مامان داشت کارای خونه تکونی رو انجام میداد و شماها هم تلویزیون تماشا می کردید که امیرمحمد گلم سرش رو رو پای آبجی مهربونش گذاشته بود و خوابش برده بود
و اینم چند تایی عکس از شب چهارشنبه سوری که خونه ی حاجی بابا جمع بودیم البته کیفیت عکسها پایینه
و در آخر هم تزیین تخم مرغ برای سفره ی هفت سینمون با دستهای کوچولوی شما وروجکهای دوست داشتنی
خیلی خیلی دوستتون دارم و سال قشنگی رو براتون از خدای مهربون آرزومندم
موفق و سرافراز باشید خوشگلای من