روزهای زمستانی نازنینهای گلم

  سلام به نازنینهای گلم :

چندوقت که فرصت اینکه بیام وبتون رو به روز کنم رو ندارم  یه وقت فکر نکنید که مامان تنبل شده نه خوشگلای مامان 

خدارو شکر از صبح که برپا می زنید بریزو بپاش دارید تا آخر شب و اون مامان که روزانه باید چندین بار خونه رو مرتب کنه

یه مدتی هم بود یه ویروس ناجور به پستمون خورده بود و همگی مریض شده بودیم و تو وضعیت ناجوری بودیم 

برای همین وقت آزادم کم بود 

تو دی ماه هم یه مسافرت چهار روزه داشتم به  شهر پدریتون , ماکو  که اونجا هم خیلی بهتون خوش گذشت و یه روز هم برف بارید و شماهم  که عاشق برف بازی  و کلی خوش گذروندید

تو روزهای اول دی ماه بابا راهی استانبول شد و ما پنج روزی  تنها موندیم که تواین فاصله یه شب مهمان خاله سمانه بودیم و با رستا بازی کردید و خوش گذروندید و شبها هم مامانی می اومد خونه ی ما می خوابید تا شما کمتر دلتنگ بابا بشید 

                                اینم چند تا عکس از مهمونی اون شب شما با رستای گلم

اینجا هم رفته بودیم بازارچه مرزی ماکو که  همون روز برف باریده بود و هوا هم سرد بود و شما هم فقط دوست داشتید برف بازی کنید ونذاشتید بدونم چه جوری بازارچه رو گشتم و آخرسر هم آتنا خانم کیف دستیش رو حین برف بازی گم کرد و کلی ناراحت بود که چرا کیفم گم شده

                                       و  اینم چند تایی  عکس از شیطنتها و کارهاتون

         اینجا هم همه ی خالها جمع شده بودیم خونه ی حاجی بابا و شام اونجا بودیم و کلی عکس انداختم که جاش اینجا نیست

چون سمیرا خاله کلاس داشت برای همین پارسا رو آورد خونمون و چندساعتی ما نگهش داشتیم 

یه روز عصر همه ی خاله ها برای عصرانه رفتیم خونه ی خاله سمیه و اینم چندتا عکس از امیرمحمد و آتنا با دختر خاله ها و پسرخاله هاشون انداختند

                                            اینم حماسه زان کوچک من در روز 22 بهمن 

چند روز هم دوست بابای چون میخواست مسافرت بره طوطی هاشو برای امانت به ما سپردش و از اونجایی که نژاد این طوطی ها با طوطی خودمون فرق می کرد و این طوطی ها اهلی بودن شما هم از این فرصت سواستفاده کرده بودید و هرچی دستتون میومد میدادید به طوطی ها که بخورند از کاغذ و قند گرفته تا اسباب بازیهاتون که طوطی بیچاره بخوره