روزهای خردادی زیبا
یه شروع زیبا برای این فصل دوست داشتنی که حسابی از این روزها استفاده کردیم و خدا رو شکر که به شماها خیلی خوش گذشته
تو این روز قشنگ رفتیم پارک و قسمت شهرک ترافیکیش که دوچرخه سواری کردید و چقدر هم قشنگ این پسرک بازیگوش من یاد گرفت که دوچرخه سواری کنه و دیگه وقت این رسیده که دوچرخه ی بزرگتری برای آتنا ی گلم بخریم و این دوچرخه رو امیرمحمد سوار بشه و این بماند که چقدر هم سر دوچرخه سواری باهم دعوا تون میشد
و اینم کیک مامان پز به مناسبت تولد بابا
که از بدشانسی تو حین آماده سازی این کیک همزنم سوخت و نشد اونطور که دوست داستم کیک رو درست کنم اما بازم خیلی خوب شده بود
و تو این روز هم سمیرا خاله با یزداد و پارسا خونه ی ما اومدن و شب رو هم خونمون خوابیدن چون بابا برای چند روز رفته بود ماموریت و این کیک رو هم به خاطر اینکه به شماها بیشتر خوش بگذره درست کردیم و چقدر هم با یزداد آتیش سوزوندید و شیطنت کردید
صبح جمعه به اتفاق حاجی بابا ینا و سپیده خاله و سمیرا خاله راهی سد شدیم و شماها آب بازی کردید واینم بنویسم که آتناخانم با یزداد حین بازی دعواتون شد و چقدر بیخودی گریه کردی و بعد هم دوباره با هم آشتی کردید و کلی خوش گذروندید و بعد از آب بازی شماها راهی آمامزاده که همون اطراف بود شدیم و از اونجایی که همه تون می گید حرف حرف خودتون باشه و از حرفتون کوتاه نمیاید .ادامه ی راه رو یزداد سر یه چیز بی ارزش شروع کرد به نق زدن و اونروز رو آتنا و یزداد با صدای زر زرشون واقعا به یاد موندی کردن
اینجا هم دیگه از موهات خسته شده بودی و ازام خواستی که موهات رو کوتاه کنم و اینم عکس شما بعد از کوتاهی موهات
و اما مسافرت به ماکو
کل مسیر که زمان زیادی هم هستش این آقا پسرگلم این شکلی از در و دیوار ماشین داشت بالا میرفت
تو راه ماکو چند ساعتی هم رفتیم تبریز گردی و چند مدتی بود که میخواستیم لاله پارک بریم که شما دوتا هم که خدا نکنه پله برقی جایی ببینید .
فقط اون زمانی که تو لاله پارک بودیم این باباتون بیچاره شده بود از دستتون . چون فقط تو مسیر بالا و پایین رفتن از پله برقی بود
کلا پی شیطنت بودید
و اینم عکسهای شما ها تو ماکو که خدا رو شکر خیلی هم بهتون خوش گذشت
بعد از برگشت از ماکو باباتون یه ماموریت داشت که به تهران بره و ماهم از این فرصت استفاده کردیم و راهی تهران شدیم و بعد از اینکه بابا کاراش رو انجام داد رفتیم به پارک آب و آتش و پل طبیعت و کمی هم بازار
و با این که سفر کوتاهی بود اما خیلی خیلی روز قشنگی برای همهمون بودش
و باز این پسرک کنجکاو من که با همه چی کار داشت
و اینم شماها و حاجی بابای مهربون
اینجا اومده بودیم دنبال حاجی بابا ومامانیا که به صرف عصرانه و با یه جمع خانوادگی راهی پارک بشیم
و اینم خلاقیت هنری ریحانه ی گل که صورت شماها رو نقاشی کرده بود