آتناآتنا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

آتنا و داداش گلش

روزهای خردادی زیبا

1394/3/24 18:28
نویسنده : مامان زری
516 بازدید
اشتراک گذاری

یه شروع زیبا برای این فصل دوست داشتنی که حسابی از این روزها استفاده کردیم و خدا رو شکر که به شماها خیلی خوش گذشته

تو این روز قشنگ رفتیم پارک و قسمت شهرک ترافیکیش که دوچرخه سواری کردید و چقدر هم قشنگ این پسرک بازیگوش من یاد گرفت که دوچرخه سواری کنه و دیگه وقت این رسیده که دوچرخه ی بزرگتری برای آتنا ی گلم بخریم و این دوچرخه رو امیرمحمد سوار بشه و این بماند که چقدر هم سر دوچرخه سواری باهم دعوا تون میشد 

 

 

و اینم کیک مامان پز به مناسبت تولد بابا

که از بدشانسی  تو حین آماده سازی این کیک همزنم سوخت و نشد اونطور که دوست داستم کیک رو درست کنم اما بازم خیلی خوب شده بود 

 

و تو این روز هم سمیرا خاله با یزداد و پارسا خونه ی ما اومدن و شب رو هم خونمون خوابیدن چون بابا برای چند روز رفته بود ماموریت و این کیک رو هم به خاطر اینکه به شماها بیشتر خوش بگذره درست کردیم و چقدر هم با یزداد آتیش سوزوندید و شیطنت کردید 

 

 

صبح جمعه به اتفاق حاجی بابا ینا و سپیده خاله و سمیرا خاله راهی سد شدیم و شماها آب بازی کردید واینم بنویسم که آتناخانم با یزداد حین بازی دعواتون شد و چقدر بیخودی گریه کردی و بعد هم دوباره با هم آشتی کردید و کلی خوش گذروندید و بعد از آب بازی شماها راهی آمامزاده که همون اطراف بود شدیم و از اونجایی که همه تون می گید حرف حرف خودتون باشه و از حرفتون کوتاه نمیاید .ادامه ی راه رو یزداد سر یه چیز بی ارزش شروع کرد به نق زدن و اونروز رو آتنا و یزداد با صدای زر زرشون واقعا به یاد موندی کردنغمگین

160.gif

 

160.gif

5886.gif5886.gif5886.gif5886.gif5886.gif5886.gif

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

131.gif

 

28.gif          28.gif

اینجا هم دیگه از موهات خسته شده بودی و ازام خواستی که موهات رو کوتاه کنم و اینم عکس شما بعد از کوتاهی موهات

13.gif13.gif

و  اما مسافرت به ماکو

کل مسیر که زمان زیادی هم هستش این آقا پسرگلم این شکلی از در و دیوار ماشین داشت بالا میرفت 

 

 

 

 

تو راه ماکو چند ساعتی هم رفتیم تبریز گردی و چند مدتی بود که میخواستیم لاله پارک بریم که شما دوتا هم که خدا نکنه پله برقی جایی ببینید .

 فقط اون زمانی که تو لاله پارک بودیم این باباتون بیچاره شده بود از دستتون عصبانی. چون فقط تو مسیر بالا و پایین رفتن از پله برقی  بودخندونک

 

 

niniweblog.com         کلا پی شیطنت بودید niniweblog.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و اینم عکسهای شما ها تو ماکو که خدا رو شکر خیلی هم بهتون خوش گذشت

 

 

 

 

 

بعد از برگشت از ماکو باباتون یه ماموریت داشت که به تهران بره و ماهم از این فرصت استفاده کردیم و راهی تهران شدیم و بعد از اینکه بابا کاراش رو انجام داد رفتیم به پارک آب و آتش و پل طبیعت و کمی هم بازار

و با این که سفر کوتاهی بود اما خیلی خیلی روز قشنگی برای همهمون بودش 

 

 

 

 

 

  و باز این پسرک کنجکاو من که با همه چی کار داشت 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و اینم شماها و حاجی بابای مهربون 

اینجا اومده بودیم دنبال حاجی بابا ومامانیا که به صرف عصرانه و با یه جمع خانوادگی  راهی پارک بشیم 

 

 

 

و اینم خلاقیت هنری ریحانه ی گل که صورت شماها رو نقاشی کرده بود 

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مامان افسانه
26 خرداد 94 17:12
سلام به دو تا گل ناز خوبین پسری این کارا چیه توماشین بووووووووووووووووووووووس برای دو تا گل
مامان مهدیه
30 تیر 94 10:54
همیشه به گشت چه جای قشنگیه
مامان زری
پاسخ
لطف داری گلم شماهم تشریف بیارید خوش میگذره با شما دوست خوب بودن
مامان زهره
3 مرداد 94 9:48
سلام زری جون مبینم حسابی بچه ها به گردش بودند وحسابی بهشون خوش گذشته آتنا جون ماشاالله بزرگ شده وهرروز زیباتر تولد همسرتون رو هم تبریک میگم به امید 150 سالگیتون کنار هم ورسیدن به تمامی آرزوهاتون برای شما وخانواده گرم وصمیمتون بهترین ها رو آرزومندم سالم وسلامت وشاد وخندان باشید تا ابد آمین
مامان زری
پاسخ
سلام منم دوستتون دارم ئلم براتون تنگ شده بود ممنون که یادم کردید و به وبمون سر زدید امیدوارم همیشه شاد شاد باشید