آتناآتنا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

آتنا و داداش گلش

روزهای خردادی زیبا

یه شروع زیبا برای این فصل دوست داشتنی که حسابی از این روزها استفاده کردیم و خدا رو شکر که به شماها خیلی خوش گذشته تو این روز قشنگ رفتیم پارک و قسمت شهرک ترافیکیش که دوچرخه سواری کردید و چقدر هم قشنگ این پسرک بازیگوش من یاد گرفت که دوچرخه سواری کنه و دیگه وقت این رسیده که دوچرخه ی بزرگتری برای آتنا ی گلم بخریم و این دوچرخه رو امیرمحمد سوار بشه و این بماند که چقدر هم سر دوچرخه سواری باهم دعوا تون میشد      و اینم کیک مامان پز به مناسبت تولد بابا که از بدشانسی  تو حین آماده سازی این کیک همزنم سوخت و نشد اونطور که دوست داستم کیک رو درست کنم اما بازم خیلی خوب شده بود  ...
24 خرداد 1394

اردیبهشت 94

مهربانترین بابای دنیا     صادقانه دوستت داریم و        هزاران شاخه گل شقایق تقدیمت می کنیم به مناسبت روز پدر  تو فکر تدارک یه کیک بودم که با کمک سمیرا خاله و با سلیقه ی آتنای گلم کیک دورا درست کردم و خیلی هم خوب شده بود و کلی هم ذوق کردید و حسابی هم شمع فوت کردید           روزهای تعطیل با کل خانواده راهی جاهای سرسبز شهرمون میشیم و از مناظر زیبا و هوای عالی بهاری کمال استفاده رو میبریم و کلی هم به شماها خوش می گذره به قدری خوش میگذره که با گریه سوار ماشین میشید ک...
19 ارديبهشت 1394

روزهای فروردینی زیبای ما

خدای خوبم شکرت به خاطر فصل های رنگارنگی که به ما هدیه کردی و الان داریم از سبزترینش لذت میبریم  فصل بهار رو خیلی دوست دارم و حیف میدونم که تو این فصل قشنگ از پیاده روی و رفتن به طبیعت بی نصیب بمونیم برای همین هم  توی برنامه ی هر روزمون یا رفتن به پارک داریم یا پیاده رفتن به خونه ی حاجی بابا و هم خلاصه اینکه روزهامون خیلی قشنگه                      این پارک رو به خاطر باب اسفنجی که باهاش مدل تاب درست کردن خیلی دوست دارید تو این ماه دوبار اومدیم اینجا که بازی کنید          ...
22 فروردين 1394

سال نو مبارک

    سال نو مبارک  سنجد و سیب و سرکه       چند   تخم مرغ   رنگی             با   سمنو   و  سرکه   چه سفره یی قشنگی  با   یک  قرآن   زیبا          کنار   تنگ   ماهی  همراهش سیر و سبزه    چیده  شده  چه عالی    امسال بعد از چند سال برای سال تحویل خونه ی خودمون بودیم و شبش هم خانواده ی بابا از ماکو تشریف آوردن شهر ما و شام رو دور هم خوردیم و چون لحضه ی سال تحویل امسا...
17 فروردين 1394

بوی بهار

امروز آخرین جمعه از سال 93 هستش و چندساعتی بییشتر به پایان این سال نمونده این سال باهمه ی قشنگیهاش و سختیهاش داره تموم میشه گرچه مادربزرگ خوبمم تو همین سال از دست دادیمش اما تمام خاطرات قشنگ اون تو ذهنمون همیشه ماندگاره  امشب قراره که بابابزرگ و عزیزجون و عمو هادی برسند خونه ی ما و سال نو رو در کنار اونها باشیم همه چی رو با کمک شما کوچولوها انجام دادیم و منتظر رسیدنشون هستیم آتنای گلم این چند مدت خیلی خانم شدی از همه مهمتر اینکه خودت غذاتو تا آخرش  میخوری و دیگه مثل سابق تو مورد غذا خوردن  منو اذیت نمی کنی چون از نوزادی خیلی بچه ی بد غذایی بودی اما خدا رو شکر الان دیگه مثل گذشته درگیر غذا خوردنت نیستم &n...
29 اسفند 1393

روزهای زمستانی نازنینهای گلم

  سلام به نازنینهای گلم : چندوقت که فرصت اینکه بیام وبتون رو به روز کنم رو ندارم  یه وقت فکر نکنید که مامان تنبل شده نه خوشگلای مامان  خدارو شکر از صبح که برپا می زنید بریزو بپاش دارید تا آخر شب و اون مامان که روزانه باید چندین بار خونه رو مرتب کنه یه مدتی هم بود یه ویروس ناجور به پستمون خورده بود و همگی مریض شده بودیم و تو وضعیت ناجوری بودیم  برای همین وقت آزادم کم بود  تو دی ماه هم یه مسافرت چهار روزه داشتم به  شهر پدریتون , ماکو  که اونجا هم خیلی بهتون خوش گذشت و یه روز هم برف بارید و شماهم  که عاشق برف بازی  و کلی خوش گذروندید          ...
3 اسفند 1393

یلداتون مبارک

یک روز مونده بود به شب یلدا رحمت خداوند شامل شهرمون شد و برف قشنگی همه جا رو سفید پوش کرد ماهم به پاس این نعمت خداوند سجده ی شکر گذاشتیم و با خاله سمیه و ریحانه جان راهی پارک محله مون شدیم و خلاصه که به شما بچه ها حسابی خوش گذشت و کلی برف بازی کردید و آدم برفی درست کردید      قبل از این که ما برسیم ریحانه خانم گل یه آدم برفی خوشگل و کوچیک درست کرده بود                امسال ۲۸صفر مصادف شده با شب یلدا برای همین به این فکر افتادم که کمی حلوا درست کنم که هم شما دوست دارید و هم مورد قبول حق باشه و هم خیرات اموات . انشالله که دست به کار شدم برای ته...
4 دی 1393